احسان، باب ورود به آرامش

احسان، باب ورود به آرامش

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 30، 2 شوال 1443) به تبیین موضوع احسان، باب ورود به آرامش می‌پردازیم.

به امید استمرار ضیافت‌الله در جان و وجودمان در مسیر اشتداد حب الهی. ان‌شاءالله عنایات خاصۀ حضرت حق‌تعالی در جانمان پرثمر باشد و لحظه‌ای حضور باغبان هستی را در وجودمان و تسلیم و تعبد در قبال ربوبیتش را فراموش نکنیم.

الحمد‌لله توانستیم در ماه مبارک رمضان هم محور، هم زوایای ظلمت تامۀ آخرالزمان را بشناسیم و برای پیداکردن راه خروج از جلوات ظلمت آخرالزمان و در جستجوی راهی برای رهایی از آن روحیه‌ای که ادراک اعتباریات، دنیاپرستی، هواپرستی در اتحاد یهود و نصاری و تجلی صهیونیست بر آن حاکم شده، به بررسی این آیات پرداختیم که می‌فرماید: "وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ۚ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ. فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ"[1]

و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «منّ» [=شیره مخصوص و لذیذ درختان] و «سلوی» [= مرغان مخصوص شبیه کبوتر] را بر شما فرستادیم؛ (و گفتیم:) «از نعمت‌های پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم بخورید!» (ولی شما کفران کردید!) آن‌ها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می‌کردند. و (به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتیم: «در این شهر [=بیت المقدس‌] وارد شوید! و از نعمت‌های فراوان آن، هر چه می‌خواهید بخورید! و از درِ (معبد بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید! و بگویید: «خداوندا! گناهان ما را بریز!» تا خطاهای شما را ببخشیم؛ و به نیکوکاران پاداش بیشتری خواهیم داد.» اما افراد ستمگر، این سخن را که به آن‌ها گفته شده بود، تغییر دادند؛ (و به جای آن، جمله استهزاآمیزی گفتند؛) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم.

 این آیات نشان می‌دهد که اگر بخواهیم به قریۀ آرامش و جنتی که از آن آمدیم، وارد شویم باید با سجده و با خواستن حطّه جهت ریزش تمام گردوغبار نفس وارد شویم و به مقام محسنین برسیم. و برعکس اگر این طلب را به چیز دیگری تبدیل کنیم از عالم احسان بیرون می‌رویم.

با توجه به آنچه در معنی حطه و سجده گفتیم، کلمۀ "فَبَدَّلَ" نشان می‌دهد که نتوانستند با سلم کامل جهت ریزش تمام آثار و دنبالۀ مسیری که رفته بودند، حرکت کنند. در هر زمانی روش بنی‌اسرائیل این بود که تمایلات الهی و انسانی‌شان را به تمایلات حیوانی و دنیوی تبدیل کردند. گویا لازمۀ ورود به ربوبیت الهی و قرار گرفتن در مسیر احسان برایشان سنگین بود.

لازم است بدانیم تا زمانی که باب توحید و احسان با روحیۀ سلم و طلبِ ریزش تمام آثار خودی برای انسان سالک باز نشده، اظهار بندگی و تسلیم بودن آسان است، ولی وقتی این باب باز می‌شود و او باید از این در وارد شود، کار برایش سخت می‌شود و تبدیل رخ می‌نماید! یعنی وقتی که باید تمام قوانین پراز زحمت دنیا و اعتبار را در جان خود نادیده بگیرد و حقیقت وحدت و سرّ هستی را با تمام فشارهایی که این تزاحم‌ها بر جسم و خیال و اندیشۀ او وارد می‌کنند، بروز و ظهور دهد، درست در همین زمان است که باب را به‌روی خود می‌بندد و نمی‌تواند بین این تزاحم‌ها و تسلیم جمع نماید.

تا قبل از اینکه باب ورود به عالم توحید برای سالک باز شود، نمی‌توان فهمید چطور وقتی باب باز می‌شود، تبدیل اتفاق می‌افتد، مگر می‌شود؟ اتفاقاً تبدیل در همین‌جاست که خود را نشان می‌دهد! و وقتی باب باز می‌شود، فقط حافظ مقام احسان است که جلوی انسان را می‌گیرد که ببیند عالم تصور و خیال با عالم عین و تصدیق چقدر مطابقت دارد! حالات دل با حالات باور و فکر چقدر مطابقت دارد! انسان در عالم کثرت با این همه اختلافات چقدر می‌تواند در عالم "فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ"[2] خود را نگه‌دارد و چقدر بالاوپایین می‌شود!

این جریان‌هایی که درمقابل احسان است 100درصد تقدیر الهی است، زیرا تبدیل در عالم تکوین و بیرون اتفاق نمی‌افتد. ما که نمی‌توانیم قوانین عالم ماده را عوض کنیم و نمی‌توانیم اتفاقی که در بیرون برایمان افتاده را تغییر دهیم. برای مثال تا قبل از اینکه یکی از عزیزانمان از دنیا برود، در تصور خود از دست دادن او را امر آسانی می‌دانیم، ولی وقتی از دنیا رفت، دیگر ما نمی‌توانیم همان تصور را داشته باشیم. حالاتی برایمان اتفاق می‌افتد که قبل از این تصدیق عینی خارجی (باز شدن باب احسان) نداشتیم. این است که نمی‌توانیم جای وحدت را و جای حالاتی که در عالم اعتباری به ما هجوم می‌آورد را با آنچه قبلاً در تصور خود داشتیم، پیدا کنیم.

این ورود به باب احسان را تطبیق می‌دهیم به آنجایی که خودمان رو به قبله دراز کشیدیم و تمام قوا در حال رفتن است، و کاملاً افتاده‌ایم، درحالی‌که این افتادن را قبلاً می‌دانستیم و می‌گفتیم «او داده و خودش هم می‌گیرد». گفتن این حرف تا قبل از این، راحت بود و حالات ما را عوض نمی‌کرد، ولی الآن که بابش باز می‌شود؛ آن «داده و می‌گیرد» فرق می‌کند، پس تبدیل اتفاق می‌افتد؛ آن هم نه در تکوین، بلکه فقط در مقام تصدیق. اکثر کفر و شرک و چون‌وچراها همین‌جا اتفاق می‌افتد.

البته بعد از اینکه این اتفاق می‌افتد و مثلاً عزیز انسان از دنیا می‌رود، چند روزی که می‌گذرد و حال انسان برمی‌گردد، گویی اصلاً از اول نبوده است. این حالت چرا همان وقت ایجاد نمی‌شود؟ و حالا چه شده که این‌قدر همه‌چیز عادی شده است؟ این نگاه در همۀ زندگی ما جریان دارد و متأسفانه نگاه‌های کثرت‌بین ما با باورهای وحدت‌بین ما مطابقت ندارد.

در آیۀ مذکور می‌فرماید این‌ها ظلم کردند که آن تصور و باوری که داشتند را به چیز دیگر تبدیل کردند. برای ورود به باب توحید راهی جز ادراک فقر، تواضع، خشوع و قبول کردن اینکه من دنباله‌هایی دارم که باید از من ریخته شود، وجود ندارد. اگر می‌خواهی دنباله‌هایت تحت‌عنوان ذنب از تو ریخته شود راهی جز حطّه و سجده نداری! چه دنباله‌هایی که با اختیار خودت در مخالفت‌ها آثارش را با خود حمل می‌کنی و چه دنباله‌های نورانی و ظلمانی که با تکوین با خود داری. و اگر با تسلیم نیایی ظالم هستی.

حالا که ظالم شدند، بر آن‌ها رجز نازل می‌شود. ظلمِ این‌ها چیست؟ فسق است؛ فسق‌شان خارج شدن از عالم «قیل» به عالم «قال» است. فسق در اینجا درمقابل مقام احسان قرار دارد. هر فاسقی هم می‌تواند وارد عالم کفر و هم عالم شرک شود. رجز به معنی عذاب معنوی است؛ عذابی است دربرابر فسق. در فارسی آن را اضطراب معنی کرده‌اند.

هر خبر ناگواری که درمقابل «قیل» خدا «قال» من را به‌دنبال می‌آورد، اضطراب ایجاد می‌نماید. پس اگر محسن نشده باشم و قیل در من تثبیت نشده باشد، رجز بر من نازل می‌شود؛ یعنی مضطرب می‌شوم. اضطراب و وسوسه نشان می‌دهد که ما «قیل» را به «قال» تبدیل کرده‌ایم.

خداوند می‌فرماید من می‌گویم بگو حطّه، تا تعلقات غلط‌ را از تو بردارم، زیرا من تو را برای این تعلقات نیافریدم، و تو این تعلقات را در آفرینش از من نخواستی، تو خواستی کامل باشی، تو خواستی خلیفۀ من باشی! پس باید خلاف آب شنا کنی. آبی که در ظاهر صاف و طاهر است، اما تو باید خلاف آن شنا کنی! در این مسیر کسانی که خلاف آب شنا کنند و تطبیق الوهیت را به ربوبیت به عینیت برسانند، اقل هستند؛ از کم هم کمترند!

خداوند با رجز، حال انسان را از «قال» به «قیل» برمی‌گرداند تا به او بفهماند که این‌ فرازوفرودها همه اعتباریات است، از آن‌ها بگذر و خودت بمان! تو با این‌ها نرو!

درمقام جمع الوهیت و ربوبیت آن‌به‌آن این وسوسه‌ها و اضطراب‌ها را در نفس می‌بینیم، پس آن‌به‌آن باید بگوییم حطّه! چنان‌که می‌دانیم در این آیه صحبت این نیست که خداوند فرموده ما یک کلمه‌ای را با زبان بگوییم و ما آن کلمه را تغییر داده و کلمۀ دیگری بر زبان می‌آوریم!

امام باقر(علیه‌السلام) در توضیح آیات فوق می‌فرماید: "فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً إِنَّ ذَلِكَ حِينَ فَصَلَ مُوسَى مِنْ أَرْضِ التِّيهِ فَدَخَلُوا الْعُمْرَانَ وَ كَانَ بَنُو إِسْرَائِيلَ أَخْطَئُوا خَطِيئَةً فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ يُنْقِذَهُمْ مِنْهَا إِنْ تَابُوا فَقَالَ لَهُمْ إِذَا انْتَهَيْتُمْ إِلَى بَابِ الْقَرْيَةِ فَاسْجُدُوا وَ قُولُوا حِطَّةٌ تَنْحَطَّ عَنْكُمْ خَطَايَاكُمْ فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَفَعَلُوا مَا أُمِرُوا بِهِ وَ أَمَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا فَزَعَمُوا حِنْطَةً حَمْرَاءَ فَبَدَّلُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى رِجْزاً."[3]

بنی‌اسرائیل چهل سال در بیابان سرگردان شدند[4]، حضرت می‌فرماید این آیه زمانی را بیان می‌فرماید که مدت سرگردانی‌شان تمام شد. بعد از آن خدا دوست دارد آن‌ها را از آن سرگردانی خارج نماید، به شرط توبه! می‌فرماید وارد باب قریه شوید و سجده کنید و بگویید حطّه تا خطاهای‌تان بریزد. و فقط عده‌ای که محسن بودند این امر الهی را انجام دادند.

احسان مقامی است که سلوک خاصی را می‌طلبد. و یکی از راه‌های برون‌رفت از تبعات ظلم آخرالزمان، و ورود به قریۀ آرامش است. بنابراین به بررسی صفات محسنین در قرآن می‌پردازیم.

  • پرداختن حق سائل و محروم

"آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ. كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ. وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ. وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ"[5]

محسنین نحوۀ سلوک و وجودشان این است که کمی از شب را می‌خوابند، در سحرها هم اهل استغفار هستند، و از اموالشان حق سائل و محروم را می‌پردازند. سائل همین گدایان معمولی هستند و محروم همان کسانی که صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته و نسبت به انسان پایین‌تر هستند.

این باید شیوۀ زندگی ما باشد که از همۀ داشته‌هایمان پیوسته برای دیگران جاری کنیم. ما متأسفانه در پرداخت وجوه تعیین شدۀ شرعی‌مان که خدا برای پاک کردن ما قرار داده، هم چرتکه می‌اندازیم و چون‌‌وچرا می‌کنیم! درحالی‌که در مهمانی‌ها و خریدهای روزمره‌مان بی‌حساب و کتاب هستیم.

  • ‌چشم‌پوشیدن از دنیا به خاطر خدا و رسول و دار آخرت

"يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا. وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا"[6]

آیه فقط خطاب به همسران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست، بلکه مخاطب همۀ زنانی است که صحابه و شیعۀ او هستند. خدا می‌فرماید اگر دنیا را می‌خواهند من دنیا را به آن‌ها می‌دهم اما اگر خدا و رسول و دار آخرت را می‌خواهند، اجر عظیم به آن‌ها می‌دهم.

  • نشان دادن اعتقاد در عمل

"وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَٰلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ"[7]

محسن کسی است که از مقام تصور و باور وارد مقام تصدیق شده؛ یعنی باورش شده عین و روحیه. باور تا به عمل و قلب نرسد، تظاهر و نفاق است.

  • اقامۀ نماز، دادن زکات و یقین به آخرت

"هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ"[8]

  • جهاد در معیت با خدا (مقام حضور)

"وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ"[9]

  • تحمل انواع سختی‌ها در راه خدا

"مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ"[10]

محسنین آن‌قدر در جهاد در راه خدا می‌مانند که تشنگی و درد و رنج و بن‌بست به آن‌ها اصابت می‌کند. کفار از آن‌ها در غضب هستند، چون هر قدمی برمی‌دارند پرده از زشتی کفار برمی‌دارند. این درد و رنج‌ها به آن‌ها نمی‌رسد مگر اینکه همۀ این‌ها برایشان به‌عنوان عمل صالح ثبت و ضبط می‌شود.

  • داشتن تقوا و صبر

"قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَٰذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ"[11]

  • کرامت و چشم‌پوشی

"فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ"[12]

  • عمیق‌اندیشی در دین

"وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ. وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ. فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ"[13].

محسنین سستی و ضعف ندارند درعین حال پیوسته در حال استغفار هستند.

 


[1]- سورۀ بقره، آیات 57 تا 59.

[2]- سورۀ هود، آیۀ 112.

[3]- بحار الأنوار، ج‏13، ص178.

[4]- چهل موقعیتی است که انسان می‌تواند خودش را با حطّه و سجده، بدهد به دست غفران الهی و خدا هم می‌پذیرد!

[5]- سورۀ ذاریات، آیات 16 تا 19.

[6]- سورۀ احزاب، آیات 28 و 29.

[7]- سورۀ زمر، آیات 33 و 34.

[8]- سورۀ لقمان، آیات 3 و 4.

[9]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 69.

[10]- سورۀ توبه، آیۀ 120.

[11]- سورۀ یوسف، آیۀ 90.

[12]- سورۀ مائده، آیۀ 13.

[13]- سورۀ آل‌عمران، آیات 146 تا 148.

 



نظرات کاربران

//